جدول جو
جدول جو

معنی شاد کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

شاد کاردن
ولو کردن، باز کردن پشم و پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ تَ)
استبشار. (ترجمان القرآن). تفریح. مسرت نمودن. ابهاج:
قارون نکرد شادی چندان به نعمتش
کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز.
منجیک.
کرا بانگ و نامش شود زیر خاک
چه شادی کند خیره بر بانگ زیر.
ناصرخسرو.
به کام دل نشاط افزای و شادی کن که دلها را
به شادی و نشاط خویش بی تیمار و غم داری.
امیرمعزی (از آنندراج).
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید.
مولوی.
هین بملک نوبتی شادی مکن
ای تو بستۀ نوبت آزادی مکن.
مولوی.
بسته در زنجیر، شادی چون کند
چوب اشکسته عمادی چون کند.
مولوی.
هیچ شادی مکن که دشمن مرد
تو هم از موت جان نخواهی برد.
سعدی (مفردات).
برو شادی کن ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خوردن امروز.
(گلستان).
شماته، شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی).
- امثال:
شادی میکن چو غم بغایت برسد.
(از امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
(خَ شُ دَ)
شاهد گرفتن. اقامۀ شهود برای امری کردن، در عبارت ذیل از کتاب اسرار التوحید، معنی جشن کردن و طعامهای شاهد ترتیب دادن و خوان طعام نام نهادن و سور کردن و نظایر آن دارد: آن روز فام شیخ بگزاردند و کار عرس بساختند و دیگر روز شاهد کردند و خرقۀ شیخ و خرقهای جمع که موافقت کرده بودند پاره کردند. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 297)
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ کَ دَ)
شادان کردن. شادمان کردن. شادمانه کردن. خوشحال کردن. مسرور ساختن. سرور. مسرت. ابهاج. افراح. ایناس. تفریح:
برنده بدو گفت کای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر.
فردوسی.
نخستین نیایش به یزدان کنید
دل از داد ما شاد و خندان کنید.
فردوسی.
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد.
فردوسی.
ناشاد مرا ای بت نو شاد مکن
نیکویی کن مرا ببد یاد مکن.
مر خصم مرا از غم من شاد مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن.
ارزقی.
دلم را بدلداریی شاد کن.
نظامی.
درون فروماندگان شاد کن.
سعدی (بوستان).
تار و پود عالم امکان بهم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد.
صائب.
این ناکسان که فخر بر اجداد می کنند
چون سگ به استخوان دل خود شاد میکنند.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادی کردن
تصویر شادی کردن
خوشحالی کردن استبشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
اجعل سعيدًا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
Exhilarate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
exalter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
افشاندن پشم و نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
فاسد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
داغ کردن، داغ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به لانه کردن ماکیان، جاکردن، انباشتن چیزی در کیسه، خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن اره، داس و غیره، مداوا کردن بیمار، پروار کردن احشام
فرهنگ گویش مازندرانی
مرده را دفن کردن، چیزی را در زمین پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحریک کردن و جرات دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
לרומם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
entusiasmar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
веселить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
begeistern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
звеселяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
rozweselać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
使兴奋
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
entusiasmar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
rallegrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
opvrolijken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
들뜨게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
उत्साहित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
menggembirakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
خوش کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
আনন্দিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
ทำให้ร่าเริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
kufurahisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
neşelendirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
陽気にする
دیکشنری فارسی به ژاپنی